داستان قنچه های زخمی
-
غنچه های زخمی خلاصه داستان و عکس بازیگران سریال ترکی kirgin cicekler
خلاصه داستان تمام قسمت هاي سریال غنچه هاي زخمي عکس هاي بازیگران سریال غنچه هاي زخمي جم سریال غنچه هاي زخمي یکی از سریال هاي ترکی است که قرار است از شبکه هاي فارسی زبان پخش شود. امتیاز این فیلم در IMDB حدود 5.9 است و آنچنان سریال محبوبی نیست. عکس سوگول در سریال غنچه هاي زخمي عکس هاي دفنه و ایلول در سریال غنچه هاي زخمي در شبکه جم تی وی تصاویر جمره و میرال در سریال غنچه هاي زخمي عکس سرکان در سریال ترکی جدید غنچه هاي زخمي غنچه هاي زخمي خلاصه داستان و عکس بازیگران سریال ترکی kirgin cicekler سریال قشر مرفه داستان قسمت آخر و تمام قسمت هاي قشر مرفه داستان قسمت آخر سریال هسل سریال مادر و تمام قسمت ها سریال رهايی خلاصه داستان قسمت آخر و تمام قسمت هاي سریال رهايی سریال بازگشت به خانه خلاصه داستان و عکس هاي سریال بازگشت...
-
برخورد رضا عطاران و جنیفر لوپز +عکس
برخورد رضا عطاران و جنیفر لوپز +عکس به گزارش ایران ناز رضا عطاران بازیگر طنز و کارگردان محبوب کشورمان با انتشار عکسی جالب از سر و صورت زخمي اش در کنار صورت زخمي و خونین جنیفر لوپز شوخی جالبی انجام داد! رضا عطاران در اينستاگرام، تصوير صورت زخمي جنيفر لوپز را دستمايه شوخي قرار داد. گفتنی است رضا عطاران چند وقت پیش بخاطر سلفی گرفتن با یک بازیگر روی تردمیل ، دچار زمین خوردگی و آسیب دیدگی سر و صورت شد ! بازيگر و کارگردان «دراکولا» تصوير صورت کبود و زخمي خود را کنار تصوير مشابهي از صورت جنيفر لوپز قرار داد و به شوخي نوشت: «خورديم به هم، محکم، با صورت… به خير گذشت.» مطالب مرتبط: حادثه شوم بخاطر سلفی گرفتن بازیگر مشهور ایرانی +عکس شرایط روحی نابسامان رضا عطاران در بیمارستان نامزد زیبای برزیلی رضا عطاران در یک فیلم (عکس)
-
داستان بهلول و چوب زدن او بر قبرها
تاریخ نشر : دوشنبه 22 آذر 1395 مشاهده : 224 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان بهلول و چوب زدن او بر قبرها داستان بهلول و چوب زدن او بر قبرها نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد. گفتند: چرا چنین مى کنى؟ بهلول گفت: صاحب این قبر دروغگوست، چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت: باغ من ، خانه من ، مرکب من و... ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و اکنون هیچ یک از آن ها، مال او نیست که اگر مال او بود حتما با خود برده بود. پند آموز اخبار مرتبط: داستان بهلول و شکستن سر استاد داستان جالب بهلول شکم سیر داستان کوتاه بهلول و کمک به نیازمندان داستان کوتاه بهلول و مرد شیاد داستان جالب بهلول و آب انگور
-
داستان کوتاه مه رویان و بدگویان!
تاریخ نشر : شنبه 4 دی 1395 مشاهده : 14 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان مه رویان و بدگویان داستان مه رویان و بدگویان یکی از علما را پرسیدند که یکی با ماه روئی است در خلوت نشسته و درها بسته و رقیبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب. هیچ باشد که به قوت پرهیزگاری، او به سلامت بماند؟ گفت: اگر از مه رویان به سلامت بماند، از بدگویان نماند! عصر ایران اخبار مرتبط: داستان کوتاه ما واقعأ چقدر فقیر هستیم ! داستان کوتاه و آموزنده تله موش داستان کوتاه و آموزنده شراب و ﺳﺮ ﺧﺮ داستان کوتاه و آموزنده کشتن مادرشوهر داستان کوتاه استاد زرنگ و دانشجوها
-
داستان بهلول و شستن لباس
تاریخ نشر : چهارشنبه 8 دی 1395 مشاهده : 12 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان بهلول و شستن لباس داستان بهلول و شستن لباس ازبهلول پرسیدند لباسهايت چرک شده چرا نمی شوئی؟ بهلول جواب داد : بازچرک خواهد شد ! گفتند : مرتبه دوم بشوی . بهلول گفت : باز هم چرک خواهد شد ! گفتند دوباره بشوی ! بهلول گفت :معلوم می شود که من برای لباس شستن دنیا آمدم . کلوپ اخبار مرتبط: داستان بهلول و چوب زدن او بر قبرها داستان کوتاه بهلول و تخت پادشاهی داستان بهلول و شکستن سر استاد داستان کوتاه بهلول و کمک به نیازمندان داستان جالب بهلول و بهشت
-
داستان زیبای شیوانا اشک
تاریخ نشر : دوشنبه 29 آذر 1395 مشاهده : 6 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان زیبای شیوانا اشک داستان زیبای شیوانا اشک زن جوانی همراه همسرش کنار دیوار ایستاده بود و به شدت اشک می ریخت شیوانا از مقابل آنها عبور کرد وقتی گریه زن را دید ایستاد و علت را از او پرسید. زن گفت : همسرم جوان است و گاه گاه با کلامی زشت مرا می رنجاند او مرد لایق و خوبی است و تنها عیب که دارد بد دهنی و زشت کلامی اوست که گاهی مرا به گریه وا می دارد شیوانا با تاسف سری تکان داد و خطاب به مرد گفت : هیچ انسانی لیاقت اشک هاي انسان دیگر را ندارد و اگر انسان لایقی در دنیا پیدا شد او هرگز دلش نمی آید که دل دیگری را به درد و اشک او را در آورد نمکستان اخبار مرتبط: داستان زیبای شیوانا مبارزه با غرور داستان هاي شیوانا چقدر خدا دارید ؟ داستان جالب شیوانا اسب پیر...
-
داستان کوتاه | اکسیژن خیالی!
تاریخ نشر : پنجشنبه 5 اسفند 1395 مشاهده : 19 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان کوتاه | اکسیژن خیالی داستان کوتاه : اکسیژن خیالی مردی شبی را در خانه ای روستایی می گذراند...؛ پنجره هاي اتاق باز نمی شد. داستان کوتاه نیمه شب احساس خفگی کرد و در تاریکی به سوی پنجره رفت اما نمی توانست آن را باز کند. با مشت به شیشه پنجره کوبید، هجوم هوای تازه را احساس کرد و سراسر شب را راحت خوابید. داستان کوتاه صبح روز بعد فهمید که شیشه کمد کتابخانه را شکسته است و همه شب، پنجره بسته بوده است...! " او تنها با فکر اکسیژن، اکسیژن لازم را به خود رسانده بود...!!!" افکار از جنس انرژی اند و انرژی، کار انجام می دهد... عصر ایران اخبار مرتبط: داستان کوتاه | شاهینی که پرواز نمی کرد داستان کوتاه دختر دستفروش وعکاس داستان کوتاه و آموزنده کاسه چوبی...
-
داستان کوتاه | چرچیل و رقیب
تاریخ نشر : سه شنبه 17 اسفند 1395 مشاهده : 5 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان کوتاه | چرچیل و رقیب داستان کوتاه : چرچیل و رقیب میگویند روزی چرچیل از کوچهای باریکی که فقط امکان عبور یک نفر را داشته، رد میشده است که از روبرو یکی از رقبای سیاسی زخمخوردهاش میرسد. بعد از اینکه کمی تو چشم هم نگاه میکنند رقیب میگوید: «من هیچ وقت خودم را کج نمیکنم تا یک آدم احمق از کنار من عبور کند.» چرچیل در حالی که خودش رو کج میکرده، میگوید: «ولی من این کار را میکنم تا یک آدم احمق از کنار من رد شود! داستان کوتاه چرچیل و رقیب یکی بود اخبار مرتبط: داستان کوتاه و خواندنی ماهیگیر قانع داستان کوتاه سخن مرد گوژپشت داستان کوتاه | اکسیژن خیالی! داستان کوتاه | خرس پاندا داستان کوتاه | گداهاي بازاریاب
-
داستان کوتاه و خواندنی ماهیگیر قانع
تاریخ نشر : یکشنبه 19 دی 1395 مشاهده : 17 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان ماهیگیر قانع داستان ماهیگیر قانع روزی دو مرد در کنار دریاچه ای بزرگ مشغول ماهیگیری بودند یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری هیچ دانشی نسبت به فن ماهیگیری نداشت داستان کوتاه هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت آن را در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد داستان کوتاه ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود لذا پس از مدتی از او پرسید : چرا ماهی هاي به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟ داستان کوتاه مرد جواب داد : اولا من نمی توانم تمام این ماهی را بخورم دوما تابه ی من برای سرخ کردن این ماهی کوچک...
-
داستان آموزنده عالم فروتن
تاریخ نشر : چهارشنبه 24 آذر 1395 مشاهده : 18 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان عالم فروتن داستان عالم فروتن گویند که زمانی در شهری دو عالم می زیستند . روزی یکی از دو عالم که بسیار پرمدعا بود؟ کاسه گندمی بدست گرفت و بر جمعی وارد شد و گفت: این کاسه گندم من هستم! (از نظر علم و ...) و سپس دانه گندمی از آن برداشت و گفت:... و این دانه گندم هم فلان عالم است! و شروع کرد به تعریف از خود. خبر به گوش آن عالم فرزانه رسید. فرمود به او بگوئید: آن یک دانه گندم هم خودش است؟ من هیچ نیستم... عصر ایران اخبار مرتبط: داستان آموزنده پند عارف به جوان ثروتمند داستان آموزنده هدیه فارغ التحصیلی داستان آموزنده ی آرایشگر و خدا داستان آموزنده مردی که بازیگر شد داستان آموزنده مرد اسیر و شاه
-
داستان کوتاه | تکرار اشتباه
تاریخ نشر : دوشنبه 25 بهمن 1395 مشاهده : 5 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان کوتاه | تکرار اشتباه داستان کوتاه : تکرار اشتباه کارمندی به دفتر رئیس خود میرود و میگوید:معنی این کار چیست؟ شما 200 دلار کمتر از چیزی که توافق کرده بودیم به من پرداخت کردید رئیس پاسخ می دهد: خودم میدانم ، اما ماه گذشته که 200 دلار بیشتر به تو پرداخت کردم هیچ شکایتی نکردی داستان کوتاه کارمند با حاضر جوابی پاسخ می دهد: درسته، من معمولا از اشتباه هاي موردی می گذرم اما وقتی تکرار می شود وظیفه خود می دانم به شما گزارش کنم نمکستان اخبار مرتبط: داستان کوتاه | خرس پاندا داستان کوتاه عیب کوچولوی عروس داستان کوتاه و آموزنده مال دنیا داستان کوتاه سنجش عملکرد داستان کوتاه و جالب مزد چاه کن
-
داستان ترامپ و پیمانکار ایرانی (طنز)
داستان ترامپ و پیمانکار ایرانی داستان طنز و بامزه ای است که در این صفحه میخوانید داستان ترامپ و پیمانکار ایرانی ، داستان خنده دار ایرانی جماعت داستان ترامپ و پیمانکار ایرانی ترامپ قصد داشت ساختمان کاخ سفید را مجددا رنگ نماید. سه پیمانکار شرکت کننده در مناقصه را دعوت نمود! چینی با درخواست مبلغ ۳ میلیون دلار آمریکایی با درخواست ۷ میلیون دلار ایرانی با درخواست ۱۰ میلیون دلار! نهايتا ترامپ از هر یک جداگانه نحوه قیمت گذاری را پرسید!
-
داستان جالب در سختی چه کسی زنده می ماند؟
داستان در سختی چه کسی زنده می ماند؟ داستان در سختی چه کسی زنده می ماند؟ دو نفر از اهالى خراسان ، با هم به سفر رفتند، يكى از آنها ضعيف بود و هر دو شب ، يكبار غذا مى خورد، ديگرى قوى بود و روزى سه بار غذا مى خورد، از قضاى روزگار در كنار شهرى به اتهام اينكه جاسوسى دشمن هستند، دستگير شدند، و هر دو را در خانه اى زندانى نمودند، داستان جالب و در آن زندان را با گل گرفتند و بستند، بعد از دو هفته معلوم شد كه جاسوس نيستند و بى گناهند. در را گشودند، ديدند قوى مرده ، ولى ضعيف زنده مانده است ، مردم در اين مورد تعجب نمودند كه چرا قوى مرده است ؟! داستان جالب طبيب فرزانه اى به آنها گفت : اگر ضعيف مى مرد باعث تعجب بود، زيرا مرگ قوى از اين رو بود كه پرخور بود، و در اين چهارده روز، طاقت بى غذايى نياورد و مرد، ولى آن ضعيف كم خور بود، مطابق عادت خود صبر كرد و سلامت ماند. هم...
-
داستان جالب و آموزنده پیر شی نوبتی نشی
داستان پیر شی نوبتی نشی داستان پیر شی نوبتی نشی یه روز داخل مترو صندلیم رو به یک پیرمرد نورانی دادم. در حقم دعا کرد و گفت: «جوان دعا میکنم پیر شی اما هیچ وقت نوبتی نشی.» داستان جالب و آموزنده سوال کردم: «حاجی نوبتی دیگه چیه؟» گفت: «فردا که از کار افتاده شدی و قدرت انجام کارهاي عادی روزانهات رو نداشتی، بین بچههات به خاطر نگهداریت دعوا نشه که امروز نوبت من نیست و نوبت تو هست.» داستان جالب و آموزنده از خداوند درخواست دارم که به تمامی ما انسانها عمر با عزت عطا کند و هیچ کدوم ما هیچوقت نوبتی و محتاج نشیم! یکی بود اخبار مرتبط:
-
داستان زیبا و جالب غیرت خروسی
تاریخ نشر : چهارشنبه 8 دی 1395 مشاهده : 26 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان غیرت خروسی داستان غیرت خروسی روزی مردی خروسی از بازار خرید و به خانه برد وقتی وارد خانه شد همسر جوانش سر و رویش را پوشاند و فریاد زد : ای مرد! غیرتت چه شده است؟ داستان زیبا و جالب روزها که تو نیستی آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان ! مرد خوشحال از این که زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند داستان زیبا و جالب به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد پیرمرد که ماوقع را شنید لبخندی زد و گفت : اشکالی ندارد من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! داستان زیبا و جالب کسی که درباره یک خروس چنین می کند لابد...
-
داستان پند آموز ریسمان های شیطان
تاریخ نشر : سه شنبه 7 دی 1395 مشاهده : 4 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان ریسمان هاي شیطان داستان ریسمان هاي شیطان مردی کنار بیراههای ایستاده بود. ابلیس را دید که با انواع طنابها به دوش در حال گذر است. کنجکاو شد و پرسید: «ای ابلیس، این طنابها برای چیست؟» ابلیس جواب داد: «برای اسارت آدمیزاد. طنابهاي نازک برای افراد ضعیفالنفس و سست ایمان، طنابهاي کلفت هم برای آنانی که دیر وسوسه میشوند.» داستان پند آموز سپس از کیسهای طنابهاي پاره شده را بیرون ریخت و گفت: «اینها را هم انسانهاي باایمان که راضی به رضای خدایند و اعتماد به نفس داشتند، پاره کردهاند و اسارت را نپذیرفتند.» مرد گفت: «طناب من کدام است؟» داستان پند آموز ابلیس گفت: «اگر کمکم کنی که این ریسمانهاي پاره را گره زنم، خطای تو را به حساب دیگران میگذارم.» مرد قبول کرد....
-
داستان صیاد ضعیف و ماهی قوی , داستان آموزنده وکوتاه
صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد… صیاد ضعیف و ماهی قوی داستان صیاد ضعیف و ماهی قوی ,صیادی ضعیف را ماهی قوی به دام اندر افتاد. طاقت حفظ آن نداشت ماهی بر او غالب آمد و دام از دستش در ربود و برفت. دیگر صیادان دریغ خوردند و ملامتش کردند که چنین صیدی در دامت افتاد و ندانستی نگاه داشتن. گفت ای برادران چه توان کردن؟ مرا روزی نبود و ماهی را همچنان روزی مانده بود. صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد. داستان صیاد ضعیف و ماهی قوی داستان صیاد ضعیف و ماهی قوی , داستان آموزنده وکوتاه
-
داستان جالب | مال باخته و كريم خان زند
داستان جالب | مال باخته و كريم خان زند داستان جالب : مال باخته و كريم خان زند مردي به دربار خان زند مي رود و با ناله و فرياد مي خواهد تا كريمخان را ملاقات كند. سربازان مانع ورودش مي شوند. خان زند در حال كشيدن قليان ناله و فرياد مرد را مي شنود و مي پرسد ماجرا چيست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وي دستور مي دهد كه مرد را به حضورش ببرند. داستان جالب مرد به حضور خان زند مي رسد و كريمخان از او مي پرسد: «چه شده است چنين ناله و فرياد مي كني؟» مرد با درشتي مي گويد: «دزد همه اموالم را برده و الان هيچ چيزي در بساط ندارم!» داستان جالب خان مي پرسد: «وقتي اموالت به سرقت مي رفت تو كجا بودي؟» مرد مي گويد: «من خوابيده بودم!» خان مي گويد: «خوب چرا خوابيدي كه مالت را ببرند؟» مرد مي گويد: «من خوابيده بودم، چون فكر مي كردم تو بيداري!» داستان جالب خان بزرگ زند لحظه اي...
-
داستان عاشقانه هر روز صبحانه
تاریخ نشر : پنجشنبه 30 دی 1395 مشاهده : 18 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان عاشقانه هر روز صبحانه داستان عاشقانه هر روز صبحانه پیرمردی صبح زود از خانهاش خارج شد. در راه با یک ماشین تصادف کرد و آسیب دید. عابرانی که رد میشدند به سرعت او را به اولین درمانگاه رساندند. پرستاران ابتدا زخمهاي پیرمرد را پانسمان کردند سپس به او گفتند: «باید از تو عکسبرداری شود تا جایی از بدنت آسیب ندیده باشد.» داستان عاشقانه پیرمرد غمگین شد و گفت عجله دارد و نیازی به عکسبرداری نیست. پرستاران از او دلیلش را پرسیدند. پیرمرد گفت: «زنم در خانه سالمندان است. هر صبح آنجا میروم و صبحانه را با او میخورم. نمیخواهم دیر شود!» داستان عاشقانه پرستاری به او گفت: «خودمان به او خبر میدهیم.» پیرمرد با اندوه گفت: «خیلی متأسفم. او آلزایمر دارد. چیزی را متوجه...
-
داستان جالب | وضعیت ایرانی ها در جهنم!
تاریخ نشر : دوشنبه 16 اسفند 1395 مشاهده : 10 سایر اخبار اس ام اس ، داستان ، معما RSS داستان جالب | وضعیت ایرانی ها در جهنم داستان جالب : وضعیت ایرانی ها در جهنم خواب دیدم قیامت شده است. هرقومی را داخل چاله های عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان. خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «عبید این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده اند؟» داستان جالب وضعیت ایرانی ها در جهنم گفت: میدانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله.» خواستم بپرسم: «اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند...» نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم! داستانک اخبار مرتبط: داستان جالب | سبدی بزرگ پر از گردو...