ضرب المثل
-
ضرب المثل خمیازه خمیازه آرد، حیف بر جان آنکه مُرد
ضرب المثل خمیازه خمیازه آرد، حیف بر جان آنکه مُرد مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل خمیازه، خمیازه آرد حیف بر جان آنکه مُرد پیام ضرب المثل: دوری از سوءظن و بدگمانی است زیرا سوءظن موجب میشود انسان از روی اشتباه به کارهای خطرناکی دست بزند که پشیمانی در آنها سودی ندارد و کاربرد آن در منع و اجتناب از سوءظن میباشد. داستان ضرب المثل: کدخدایی با زن و خادم خود نشسته بود که زن خمیازه کشید. خادم نیز بلافاصله خمیازهاش گرفت و او هم خمیازه کرد. کدخدا بر گمان شد و فکر کرد خمیازه، رمزی بین زن و خادم است. به اتاق دیگری رفت و زن خود را صدا زد و بیدرنگ همسرش را کشت و در جایی پنهان کرد و دوباره نزد خادم خود برگشت. پس از دقایقی خادم بار دگر خمیازه کشید. کدخدا نیز در همان زمان خمیازه کشید و تازه فهمید که سرایت دهان دره طبیعی است و پشیمان از جنایت خود گفت: خمیازه خمیازه...
-
ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید : داستان ضرب المثل بار کج به منزل نمیرسد کاربرد ضرب المثل: در تشویق به راستی و درستکاری و در نکوهش و متوجه کردن افرادی که به بیراهه میروند به کار میرود. داستان ضرب المثل: یکی از شاهزادگانی که به سعدی شیرازی ارادت داشت، محرمانه از شاهزاده خانم خویش به وی شکایت کرد که همه ساله برای من سه قلوی دختر میآورد و از او علاج خواست. سعدی راهحلی نشان داد که شاهزاده خانم را سخت برآشفته ساخت و فرمان داد او را از شهر اخراج کنند. شیخ بار سفر بست و زاد و توشه سفر را در یکتای خورجین و تای دیگر را خالی گذاشت. آنگاه خورجین را روی الاغ انداخت، ولی از هر طرف که خورجین را میانداخت، آن طرفی که پر بود، سنگینی میکرد و به زمین میافتاد. شاهزاده خانم که از پنجره قصر این ماجرا را مینگریست، به...
-
ضرب المثل ﺑﺎﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ،ﭘﺎﻻﻧﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪﻣﻘﺼﺪ ﻧﻤﯽﺭﺳﺎﻧﺪ
داستان ضرب المثل ﺑﺎﺭ ﺍﻻﻍ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﺮﺩﺍﺭﻧﺪ ﭘﺎﻻﻧﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪﻣﻘﺼﺪ ﻧﻤﯽﺭﺳﺎﻧﺪ کاربرد ضرب المثل: ﺍﯾﻦ ﺿﺮﺏﺍﻟﻤﺜﻞ ﺭﺍ ﻣﻌﻤﻮﻻً ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺍﻓﺮﺍﺩﯼ ﺑﻪﮐﺎﺭ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﺗﻦﭘﺮﻭﺭﻧﺪ ﻭ ﮐﺎﺭﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻩﺷﺎﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﻤﯽﺭﺳﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﻣﺪﺍﻡ ﺑﻬﺎﻧﻪ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ. ﺍﺯ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥﻫﺎ ﺍﻣﺘﯿﺎﺯﺍﺗﯽ ﻫﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﯽﺷﻮﺩ، ﺁﻥﺍﻣﺘﯿﺎﺯﺍﺕ ﺭﺍ ﻧﻤﯽﺑﯿﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎﺯ ﺷﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﺑﺎﺭ ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖﻫﺎﯾﺸﺎﻥ . داستان ضرب المثل: ﻣﯽﮔﻮﯾﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﺰﻡﺷﮑﻨﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻻﻍ ﻭ ﺷﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥﻫﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻤﻞ ﺑﺎﺭ ﻫﯿﺰﻣﺶ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮔﺮﻓﺖ. ﻫﯿﺰﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺎﺭ ﺁﻥﻫﺎ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﻫﯿﺰﻡﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﻔﺮﻭﺷﺪ. ﺭﻭﺯﯼ ﻃﺒﻖ ﻣﻌﻤﻮﻝ ﻫﯿﺰﻡﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺭﻭﯼ ﺩﻭﺵ ﺍﻻﻍ ﻭ ﺷﺘﺮ ﺳﻮﺍﺭ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﺷﻬﺮ ﺣﺮﮐﺖ ﮐﺮﺩ. ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻧﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻻﻍ ﺑﻨﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﺳﺎﺯﮔﺎﺭﯼ ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺴﺘﮕﯽ ﺯﺩ. ﻫﯿﺰﻡﺷﮑﻦ ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﺍﻻﻍ ﺗﻮﺍﻥ ﺣﻤﻞ ﻫﯿﺰﻡﻫﺎ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﺑﺎﺭ ﺍﻭ ﮐﻢ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺑﺮ ﺩﻭﺵ ﺷﺘﺮ ﮔﺬﺍﺷﺖ. ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭﺍﻝ...
-
ضرب المثل خر لگدش زده، پای کره خر میشکند
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید : این مثل در موقعی گفته میشود که یک نفر از طرف آدم پر زور و قویتر از خود ظلمی میبیند و چون زورش به او نمیرسد با اوقات تلخ به خانه میآید و تلافی آن را سر زن و بچهاش در میآورد و بیسبب آنان را میزند و میآزارد. یک مرد دهاتی بود، یک خر داشت و یک کرهخر که هر دو را کنار مزرعهاش بسته بود. خر به هوای چرا افسارش را پاره میکند و داخل مزرعه میشود. مرد روستایی خبر میشود و میرود که خرش را بگیرد ولی همین که نزدیک خر میشود خر بنا میکند و به جفتک زدن، یک لگدی هم به صاحبش میزند و فرار میکند. مرد دهاتی که از لگد خر و گرفتنش عاجز میشود به کرهخر حمله میکند و چوبدستیاش را میکشد و پای کرهخر را میشکند! یک نفر که آنجا بوده به مرد دهاتی میگوید: مرد حسابی! خر لگدت زده، پای کره خر میشکنی!؟»...
-
داستان ضرب المثل آب ها از آسیاب افتادن
داستان ضرب المثل آب ها از آسیاب افتادن مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل آب ها از آسیاب افتادن معنی ضرب المثل: – در زمانی بکار میرود که غائله (چنانکه انتظار میرفت) ختم شود و آرامش برقرار گردد. – معمولاً (از قبل) انتظار ختم مسئله هست فقط دیر یا زود آن مشخص نیست؛ یعنی معلوم نیست که کی آبها از آسیاب میافتند. – آرامشی برقرار شد- سرو صدا خاموش شد. ریشه و مفهوم ضرب المثل آب ها از آسیاب افتادن آسیاب آبی، معمولاً توربینی داشت که خارج از کارخانه نصب بود و بوسیله آب میچرخید؛ بسته به موقعیت مکانی آسیاب و میزان تسلط آب، ممکن بود آب جوی یا رود از زیر توربین بگذرد، یا آنکه از بالا روی آن بریزد و آنرا بچرخش در آورد. و آن توربین توسط شافتی، چرخش را به سنگ آسیاب منتقل میساخت و سنگ میچرخید. ناگفته نماند که هر آسیابی دو سنگ داشت، یکی سنگ زیرین (که ثابت بود) و دوم سنگ...
-
ریشه تاریخی ضرب المثل اگر بشود ، چه شود
داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود کاربرد ضرب المثل اگر بشود، چه شود : ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند. داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه می شود : ملا نصرالدین، تا بحال دریا را ندیده بود روزی گذرش به کنار دریا افتاد. با خود گفت: «جل الخالق! چه قدر آب! اصلاً آخرش معلوم نیست.» ملا کنار دریا نشست و به فکر فرو رفت. ناگهان به این فکر افتاد که باید از این همه نعمت که پیش رویش است نهایت استفاده را بکند. همان جا نشست و نقشه کشید. هیچ کدام از نقشه هایش عملی نبود. عاقبت فکر عجیبی به ذهنش رسید. بلند شد و با عجله به شهر رفت. به اولین بقالی که رسید ظرف ماستی خرید و دوباره بازگشت و آمد و در کنار ساحل نشست و شروع کرد با قاشق کم...
-
داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود
داستان ضرب المثل اگر بشود ، چه شود کاربرد ضرب المثل : ضرب المثل اگر بشود، چه شود در مورد افراد خوش بینی به کار میرود که گاه خودشان میدانند کاری که در حال انجام آن هستند بیفایده است ولی باز هم بر انجام آن اصرار دارند. داستان ضرب المثل : روزی، ملانصرالدین به شهری ساحلی سفر کرد. ملا که تا آن موقع دریا را ندیده بود، وقتی به کنار دریا رسید خیلی تعجب کرد و از دیدن این همه آب، که انتهایش معلوم نبود و تا چشم قادر به دیدن بود، آب بود، حیرت زده شد. ملا ساعتها لب دریا نشست و به آن نگاه کرد او احساس میکرد در برابر این عظمت و بزرگی باید کاری کند. باید از این همه نعمت که پیش رویش است نهایت استفاده را بکند. بعد از چند ساعت از لب ساحل بلند شد و به شهر بازگشت. به اولین بقالی که رسید ظرف ماستی خرید و دوباره بازگشت و آمد و در کنار ساحل نشست و شروع کرد با قاشق کم کم ماست را در آب...
-
ریشه ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم
ریشه ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم کاربرد ضرب المثل: ضرب المثل اگر تو کلاغی من بچه کلاغم به فرد یا افرادی می گویند که «خود» را زرنگ و باتجربه میدانند و دیگران را بلانسبت احمق فرض میکنند! داستان ضرب المثل: روزی بود، روزگاری بود. کلاغی بود که برای اولین بار جوجه دار شده بود. برای جوجه اش کرم می آورد تا بخورد. جوجه را زیر بالش می گرفت و گرم می کرد. آفتاب که می شد بالش را سایبان جوجه می کرد، و خلاصه کاملا به فکر جوجه ی یکی یکدانه اش بود.جوجه کلاغ هر روز بزرگتر از دیروز می شد و فداکاری های مادرش را می دید. وقت پرواز جوجه کلاغ که شد، مادرش همه ی راه های پرواز را به او یاد داد. جوجه به خوبی پرواز کردن را یاد گرفت و روز اول پروازش را با موفقیت پشت سر گذاشت. شب که شد،مادر و جوجه هر دو...
-
داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار
داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل خودش را بیار ولی اسمش را نیار داستان ضرب المثل: ملک علاء الدین از فرمانروای سلسله غوریان قصد بهرامشاه کرد و بهرامشاه با او در کنار آب باران مصاف داد. بهرامشاه با وجود این که دویست فیل جنگی داشت از علاء الدین شکست خورد و شب از شدت سرما به خانه دهقانی پناه برد. گفت: طعام چه داری؟ مرد دهقان پنیر و پونه لب جویی آورد. چون تناول کرد به استراحت مشغول شد و از دهقان روانداز طلب کرد. نمدی به او دادند، و گفتند برو و آن گوشهی چادر بخواب. بهرامشاه که توقع چنین رفتاری را نداشت و میخواست به واسطهی موقعیت اش بهترین غذا و بهترین جای چادر بخوابد خیلی ناراحت شد و قبول نکرد که نمد را به دور خود بپیچد و بخوابد، مرد دهقان که خیلی خسته بود، نمد را به دو خود پیچید و خوابید. ساعتی از شب که...
-
داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند
داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند کاربرد ضرب المثل: ” کوتاه خردمند به که نادان بلند ” در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک آنها در ارزیابی افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش به کار میرود. داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند : ملک زاده ای را شنیدم که کوتاه بود و حقیر و دیگر برادران بلند و خوب روی باری پدر به کراهت و استحقار درو نظر میکرد پسر به فراست استبصار به جای آورد و گفت ای پدر کوتاه خردمند به که نادان بلند نه هر چه به قامت مهتر به قیمت بهتر. پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران به جان برنجیدند. شنیدم که ملک را در آن قرب دشمنی صعب روی نمود چون لشکر از هر دو طرف روی در هم آوردند اول کسی که به میدان در آمد این پسر بود گفت: آن نه من باشم که روز جنگ بینی پشت من آن منم گرد در میان خاک و خون...
-
ضرب المثل از ترس گدایی، یک عمر گدایی
داستان ضرب المثل از ترس گدایی، یک عمر گدایی کاربرد ضرب المثل: ضرب المثل از ترس گدایی، یک عمر گدایی در مورد افرادی گفته میشود که عمری را با سختی و فقر میگذرانند تا مبادا روزی فقیر شوند. داستان ضرب المثل: سالها پیش در میان حیوانات جنگل از جمله پرندگان، خزندگان، چرندگان و… پرندهای بود که شکل زندگیاش کاملاً استثنایی بود. این پرنده برخلاف تمامی پرندگان دیگر برای تأمین غذای روزانهاش به جای غذا، کافی بود تا مقداری آب بنوشد و با خوردن آب گرسنگی و تشنگی این پرنده کاملاً برطرف میشد. این امتیاز باعث شده بود این پرنده خیلی راحت به هر کجا که آب هست پرواز کند و نیازهای خود را برآورده کند و خیلی راحت بتواند به زندگی خود ادامه دهد. این پرندهی عجیب مشکلی داشت که فقط مختص خودش بود. او همیشه میترسید که آبهای زمین تمام شود و او تشنه و گرسنه بماند. به همین دلیل پرنده...
-
ریشه ضرب المثل آواز خر در چمن
ریشه ضرب المثل آواز خر در چمن مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل آواز خر در چمن کاربرد ضرب المثل: ضرب المثل آواز خر در چمن این ضرب المثل در مواردی بکار میرود که شخص فکر میکند تواناتر از دیگران است. داستان ضرب المثل: در زمان های قدیم که خانهها حمام نداشتند، هر محله یک حمام عمومی داشت که تمام مردم شهر از آن حمام عمومی استفاده میکردند. این حمامها سقفهای بلند و گنبدی داشتند و حوضچهای در وسط حمام که وقتی آب گرم در آن میریختند، حمام بخار میکرد و صدا خیلی خوب در حمام میپیچید. یک روز صبح زود یک مرد به حمام عمومی رفت و دید کسی در حمام نیست و حمام خیلی خلوت است. مرد شروع به آواز خواندن کرد از صدایش که در فضای حمام میپیچید خیلی خوشش آمد و همینطور که خودش را میشست با صدای بلند هم آواز میخواند. کمی که گذشت با خودش گفت: چرا من چنین صدای خوشی...
-
ریشه ضرب المثل دزد باش و مرد باش
ریشه ضرب المثل دزد باش و مرد باش مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش کاربرد ضرب المثل دزد باش و مرد باش: ضرب المثل دزد باش و مرد باش کنایه از اشخاصی است که اگر کار اشتباهی انجام میدهند اما اصول انسانیت و جوانمردی را زیر پا نمیگذارند. داستان ضرب المثل دزد باش و مرد باش: در دوران قدیم اقامت مسافران در کاروانسراها بود، نوع ساخت کاروانسراها در هر شهر متفاوت بودند. در یکی از شهرهای بزرگ ایران کاروانسرایی معروف وجود داشت که دلیل شهرتش دیوارهای بلند و در بزرگ آهنیاش بود که از ورود هرگونه دزد و راهزن جلوگیری میکرد. سه دزد که آوازه این کاروانسرا را شنیده بودند تصمیم گرفتند هر طور شده وارد آن شوند و به اموال بازرگانان دستبرد بزنند. این سه نفر هرچه فکر کردند دیدند تنها راه ورود به کاروانسرا از زیرزمین است چون دیوارها خیلی بلند است و...
-
ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی
داستان ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی در مورد افرادی که بدون فکر و اندیشه کاری انجام میدهند و سپس از کرده پشیمان میشوند، به کار میرود. داستان ضرب المثل یک لحظه غفلت، یک عمر پشیمانی: روزی، در شهری پادشاه مهربانی زندگی میکرد که تمام مردم دوستش داشتند او مشکلات مردم را خوب گوش میکرد و تا آنجا که در توانش بود در رفع مشکلات آنها تلاش میکرد. این پادشاه مهربان با زنش تنها زندگی میکرد. آنها سالیان سال بود که ازدواج کرده بودند ولی بچهدار نمیشدند. در این سالهای تنهایی پادشاه راسوی کوچکی را به قصر آورد و از آن مراقبت میکرد، کم کم پادشاه راسو را تربیت کرد و همه کار به او یاد داد. هرکس راسو را میدید تعجب میکرد که این حیوان اینقدر کارهای عجیب انجام میدهد. بعد از چند سال حکیم دانایی به شهر آنها آمد. حکیم گفت: میتواند دارویی به...
-
ضرب المثل کلاه قرچی دیده
با مجله اینترنتی گلثمین در یک مطلب تازه از ضرب المثل و سخنان پند آموز همراه باشید : کلاه قرچی Qorci نوعی کلاه بود که از پست و پشم درست میکردند و نشانه تشخص بود و در زمان قدیم در اصفهان معاریف و اعیان به سر میگذاشتند. چون گویند فلان کس کلاه قرچی دیده یعنی چشم و گوش او باز شده است. در آبادی زفره فقط یک نفر که کدخدای محل بود و اهالی از او حساب میبردند از این کلاه سرش میگذاشت. روزی این کدخدا سوار الاغی بوده و از اصفهان به ده برمیگشته بین راه میبیند یک نفر از اهالی عامی و ساده آبادی که تا آن وقت به شهر نرفته بود یک بار هیزم روی خرش گذاشته، دارد میرود اصفهان که آن را بفروشد. کدخدا میپرسد: «به کجا میروی؟» مرد میگوید: «به شهر میروم که این بار هیزم را بفروشم» کدخدا میگوید: «در آبادی خودمان این بار چقدر از تو میخرند و در اصفهان به چند میفروشی؟» مرد روستایی جواب...
-
ضرب المثل حرف مرد یکی است
ضرب المثل حرف مرد یکی است مجموعه: دنیای ضرب المثل داستان ضرب المثل حرف مرد یکی است کاربرد ضرب المثل: این ضرب المثل در مورد افرادی است که با اینکه نظراتش اشتباه است باز هم با لجاجت روی حرف خود پافشاری میکند. داستان ضرب المثل: در زمانهای قدیم مردم میگفتند که سن چهل سالگی، سن پختگی در رفتار و کردار و نهایت رشد عقلی، اجتماعی فرد میباشد. در آن زمان چهل سالگی آنقدر اهمیت داشت که در بعضی از شهرها با اینکه جشن تولد مرسوم نبود ولی جشن تولد چهل سالگی را برای افراد جشن میگرفتند. یکی از افرادی که خیلی دوست داشت زودتر به سن چهل سالگی برسد تا همه او را به عنوان یک آدم فهمیده و خردمند به حساب آورند ملانصرالدین بود. ملا که میدید مردانی که در شهرش به سن چهل سالگی میرسند و جشن چهل سالگی میگیرند از آن روز به بعد چه ارزش و مقامی در نظر مردم پیدا میکنند برای رسیدن به آن روز...
-
۳۰ ضرب المثل افغانی با معنی
ضرب المثلها کاربردهای زیادی در زبان دارند و در همهی زبانها ضرب المثلهایی مطابق با فرهنگ و سنتشان وجود دارد. در این مطلب چندین ضرب المثل افغانی جالب همراه با معنی گردآوری شده است. ستاره | سرویس سرگرمی - ضربالمثل یک جمله یا یک عبارت کوتاه و گاهی یک مصرع شعری است که در آن یک مفهوم بزرگ اجتماعی نهفته است. هویت گویندگان ضربالمثل مشخص نیست و هر کس در یک موقعیت، نکتهای حکیمانه را بر زبان آورده که بعدها به صورت ضربالمثل یا مثل مورد استفاده قرار گرفته است. ضرب المثل افغانی، سرمایهای عظیم برای بررسی است که به کمک آن میتوان به علل بسیاری از رفتارهای اجتماعی مردم افغانستان پیبرد. در این بخش تعدادی از ضرب المثلهای کاربردی و معروف افغانی آورده شده است. ضرب المثل افغانی ۱. آب از سر بند بسته میشود معنی: باید هر اصلاحی را از مبدا و...
-
ضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست
داستان ضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست کاربرد ضرب المثل: ضرب المثل دشمن دانا به از نادان دوست کنایه به افرادیست که در انتخاب دوست اشتباه میکنند و گرفتار میشوند. داستان ضرب المثل: در زمانهای گذشته، پادشاهی در شهری حکومت میکرد که بسیار رئوف و مهربان بود، پادشاه به ضعیفان کمک میکرد و جلوی زورگویی ثروتمندان زورگو را میگرفت. این پادشاه به خاطر رفتار منحصر به فردش دشمنان بسیار زیادی داشت. بسیاری از دشمنان او طی سالها در لباس نگهبان حرمسرا به او حمله کرده بودند و میخواستند وقتی او خواب است او را بکشند. این پادشاه مهربان همسری داشت که خیلی مواظب پادشاه بود و چون شاهد چندین بار خیانت اطرافیان به پادشاه بود، به او پیشنهاد داد تا میمونی را به قصر آورد و تربیت کند تا شبها بالای سر پادشاه پاسبانی دهد. همسرش میگفت میمون چون حیوان است و از روابط انسانها و...
-
گسترش ضرب المثل آب از دریا بخشیدن
ضرب المثل «آب از دریا بخشیدن» از ضربالمثلهای فارسی است که معنای کار آسان و بدون هزینه برای دیگری کردن و منت گذاشتن میدهد. در این مطلب گسترش ضرب المثل آب از دریا بخشیدن به دو طریق داستان کوتاه و انشا انجام شده است. ستاره | سرویس سرگرمی - شاید شنیده باشید که کسی بگوید: «فلانی آب از دریا میبخشد.» اگر این ضرب المثل را نشنیدهاید و یا معنی و مفهوم دقیق آن را نمیدانید با ما همراه شوید تا علاوه بر معنی و کاربرد آن، با گسترش ضرب المثل آب از دریا بخشیدن به دو طریق داستان کوتاه و انشا درباره این مفهوم بیشتر بدانید. گسترش ضرب المثل آب از دریا بخشیدن گسترش یک ضرب المثل میتواند به صورت داستان یا حکایت باشد و با یک روایت که در راستای ضرب المثل مورد نظر است مفهوم آن را ملموستر کند. همچنین میتواند به صورت یک انشا نوشته شود و با یک متن زیبا و ادبی درباره...
-
ضرب المثل مزد – هیه
مردی در جنگل هیزم میشکست تا بار کند و به آبادی ببرد بفروشد. مرد دیگری هم در کنار او روی سنگ نشسته بود. آن هیزمشکن هر بار که تبر را به ضرب پایین میآورد و به کندهها میخورد مرد دومی که روی سنگ به راحتی نشسته بود با صدای بلند میگفت: «هیه» و هر دفعه کلمه «هیه» را با صدای عجیب تکرار میکرد، مثل اینکه خود او با تمام زورش تبر را به کنده درخت میکوبد. بعد از چند ساعت که هیزمشکن بدنش خیس عرق شده بود مقداری هیزم جمع کرد و به طرف آبادی راه افتاد. آن مرد هم از روی سنگ بلند شد و به دنبال او به راه افتاد تا به آبادی رسیدند. هیزمشکن هیزم را در آبادی فروخت و پول آن را گرفت. مرد دومی جلو آمد و گفت: «رفیق! راستی من به تو خیلی خوب کمک میکردم و کار من از کار تو سختتر بود اما هرچه باشد رفیق هستیم نمیخواهم سهم من زیادتر از سهم تو باشد بیا پول هیزم را عادلانه تقسیم کنیم. نصفش مال من، نصفش مال...